مرا برادری بود در راه خداوند...
امیر المومنین از برادری حکایت می کنند که با او برادری می کردند...
و فرمود: در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مىنمود.
خردى دنیا در دیدهاش وى را در چشم من بزرگ مىداشت، و شکم بر او سلطهاى نداشت، پس آنچه نمىیافت آرزو نمىکرد و آنچه را مىیافت فراوان به کار نمىبرد. بیشتر روزهایش را خاموش مىماند، و اگر سخن مىگفت گویندگان را از سخن مىماند و تشنگى پرسندگان را فرو مىنشاند.افتاده بود و در دیدهها ناتوان، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضى نمىرفت حجّت نمىآورد و کسى را که عذرى داشت. سرزنش- نمىنمود، تا عذرش را مىشنود. از درد شکوه نمىنمود- مگر آن گاه که بهبود یافته بود. آنچه را مىکرد مىگفت و بدانچه نمىکرد دهان نمىگشود.
اگر با او جدال مىکردند خاموشى مىگزید- و اگر در گفتار بر او پیروز مىشدند، در خاموشى مغلوب نمىگردید. بر آنچه مىشنود حریصتر بود تا آنچه گوید، و گاهى که او را دو کار پیش مىآمد مىنگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن. و اگر نتوانستید، بدانید که اندک را- به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن.!
اسم این شخص که ممدوح امیر المومنین واقع شده است عثمان بن مظعون رحمه الله بود.