برای کسی که دوستش داریم...
برای کسی که دوستش داریم چه کار کردیم ؟ چه کار با داریم آیا او را به یاد می آوریم؟ آیا اصلا احساس نیاز می کنیم به وجودش در زندگی خود؟ خودم را می گویم چگونه شد که روزی نبود که او را از یاد ببرم ولی همینکه پشت لب هایم سبز شد دیگر خود را خیلی بزرگ دیدم و خار تکبر چشمم را کور کرد؟ مگرمی شود چشمی ببیند ولی کور باشد؟ و یا گوشی بشنود و کر باشد؟ و یا حتی زبانی حرف بزند ولی لال باشد؟ قلبی در هر دقیقه 60 بار بزند ولی کار نکند؟ مغری محاسبه کند و مشکلترین مسائل ریاضی و فیزیک را جل کند ولی نتواند فکر کند؟ و ده ها سوال دیگر و هزاران تعجب دیگر...
این کسی که از او حرف زدم نه دختر و یا پسری است که دوران نامزدی خود را طی می کنند و نه در مورد فرزندی که پدر و مادر خود را دوست دارد ولی نمی تواند به خاطر دوری از آنها آنها را ببیند و نه رفیقی بود که چند سال است او را ندیده ام...
حرف های من در مورد خدای من بود که گاهی به خاطر چند هزار تومان و یا چند دقیقه لذت از حرف زدن با کسی،او را از یاد بردم چه معامله حسارت باری داشتم می دانی چقدر ضرر کرده ام؟
خداوند در قرآن می فرماید: ((والذین امنوا اشد حبا لله)) یعنی آنان که ایمان آوردند بیشترین عشق و علاقه و محبت آنان خدای آنهاست خدایی که آنها می پرستند آنقدر برای آنها ارزشمند است که جان خود را فدای دین او کنند تا چه رسد به اینکه از لذت چند دقیقه ای و یا لقمه ای حرام و حرفی حرام بگذرند اصلا این چیز ها نزد مومنان حقیقی ارزشی ندارد تا بخواهند در جدال برای انتخاب یکی از آن دو یکی را انتخاب کنند آری کسی که عاشق و دلباخته خدای خود است همواره او را در نظر دارد به عبارتی دیگر ذوب در خدای خود است و خودی وجود ندارد.... آری در عرصه عشق فقط خداست که حکم رانی می کند...