غریبترین
به نام خدا
روزگار شیرین و بی دردسر ما گاهی اوقات تلخ می شود گاهی اوقات تورم و اقساط عقب افتاده تا چند روز فکر و ذهن ما را اجاره می کند تا فقط به راه حلی جامع و اقدامی مشترک دست یابد تا مگر کلید رهایی را از درون چاه مشکلات برباید و قفل های زندگی را رمزگشایی نماید.
دردها و غم های ما خلاصه شده اند در گرانی و بی پولی و ماشین مدل پایین و قیمت بنزین و خانه اجاره ای و....
زندگی بدون پول سخت می شود و بدون پرداخت اقساط عقب افتاده سخت تر و سخت تر
ای کاش مجسمه ای از پول و امکانات را در خانه های خود داشتیم تا موقع مشکلات با نگاه به او دلگرم می شدیم و به آینده دنیا و آخرتمان امیدوار تر.
حرفم با هیچکس دیگر نیست با خودم صحبت می کنم
آقا جان راستش امروز ها و امشب ها همه به یاد تو کار می کنند از چراغانی کردن خیابان ها تا پخش شربت در بین مردم ولی انگار کسی نیست تا دنیای بدون شما را تصور کند؛ فکر می کنم روز به روز بیشتر به نبودن تو عادت می کنیم هفته ها و ماه ها میگذرد اما حتی اسم مبارک شما را هم بر زبان جاری نمی سازیم و بهره ما از عصر جمعه پیامکی کوتاه و کلیشه ای است.
دنیا ما را بدجور نمک گیر خود کرده است انگار قرار نبود در نبود امام زمان خود اشک بریزیم و گریه کنیم! انگار قرار نبود امام صادق را در گریه بر فراق امام عصر یاری دهیم؛ و هزاران حرف دیگر که حتی شنیدنش برایمان سخت شده است عمل کردن به آنها در خیالات هم نمی گنجد
فراق و جدایی امام زمان خود را احساس نمی کنیم زیرا امام ما شده است هوای ما و زمان ما شده است زندگی ما. دیگر منتظر بودن در ندبه های بی روح ما خلاصه شده است و تلاش برای ظهورش را به دیگران سپرده ایم و خودمان را کاملا بی طرف فرض کرده ایم.
چیزی برای گفتن وجود ندارد غیر اینکه بگوییم شرمنده و بدهکار شماییم.